ماتیک نزن خواهر دینی لطفاً!
با اینکه شبیه خودتان انسانم
اما خودمانیم کمی شیطانم
پیغمبر خنده دارم و میخواهم
لبخند به لبهای شما بنشانم
***
پشت سرشان به پیششان میخندم
بر صومعه و کشیششان میخندم
زورم که نمیرسد به قلدرها من
پس حداقل به ریششان میخندم
***
آرام نشسته با ادب میخواند
طبق ادبیات عرب میخواند
حاجی که قضا شده نماز صبحش
هرروز خدا نماز شب میخواند
***
توحید بهانه خدایی تنهاست
این خانه نشانه خدایی تنهاست
یک خانه بدون زن در این دنیا نیست
جز کعبه که خانه خدایی تنهاست
***
نه لکهای بر پیرهنم افتاده
نه نام وطن از دهنم افتاده
وقتی که پلاک را گرفتم دیدم
خون پدرم به گردنم افتاده
***
شیرینی تو از رطبت میریزد
انگار ستاره از شبت میریزد
ماتیک نزن خواهر دینی لطفاً
خون دل مردم از لبت میریزد
***
مداح جوان سینه زنان رفت به شام
همراه صدای کاروان رفت به شام
گفتند که شام از دهن میافتد
از روضه کوفه ناگهان رفت به شام
***
آمار تمام روضهها دستش بود
با پای برهنه کفش ما دستش بود
از مجلس روضه دست خالی برگشت
البته دوتا ظرف غذا دستش بود
***
هی قیمت بازار عزا میشکند
مداح جدا شیخ جدا میشکند
در مجلس روضه کفش ما را بردند
هر کس به طریقی دل ما میشکند
***
هرچند که با ژست فرنگی خندید
بر سنت ما به این قشنگی خندید
این بولدزر دهن گشاد عوضی
هر روز به خانه کلنگی خندید